محیطبانی که ۳۸ ماه حبس اضافی تحمل کرد
به گزارش پایگاه خبری شورا آنلاین او بعد از درگیری ۶ سال پیش و ۴ سال و ٢ ماه و ٢٠ روز و شبی که در چهاردیواری زندان سپری شد، هنوز به یاد صبحهایی است که طلوع آفتاب را در بلندای قلههای «دنا» میدید و شبها با خواب آهوها به خواب میرفت. «اگر این علاقه نباشد، طاقت نمیآوری. حقوق کم و درگیری با شکارچی و زندان و وثیقه و حسرت ۳ سال و ٢ ماه و ٢٠ روز زندانی کشیدن اضافی و حقی که ادا نمیشود.»
بعد از آن روز شوم و بازجوییها و دادگاهها و روزهای زندان، هنوز کوه و دشت از یادش نرفته اما «به خاطر امنیت» به توصیه سازمان محیطزیست به کار دفتری مشغول شده، در اداره محیطزیست کهگیلویه و بویراحمد.
آن روز شوم
روز اول عید بود، ساعتی بعد تحویل سال ٨٩. آفتاب هنوز از پشت کوه توک نزده بود که سفیر چند شلیک در «خائیز» پیچید؛ منطقهای حفاظت شده در مرز خوزستان و کهگیلویه وبویراحمد. صدا، صدای اسلحه جنگی بود و هدایتالله دیدهبان، سرپرست منطقه خائیز، بعد چند ساعت گشتزنی به شکارچیان رسید. او احتمال میداد که شکارچیان اخطارها را نادیده میگیرند و درگیری پیش خواهد آمد، با دوربینش، تصویر آنها را شکار کرد: ۶ مرد مسلح با صورتهای پوشیده و ۵ سلاح. دیدهبان دستِ تنها کاری از پسش برنمیآمد. بیسیم زد و ماشاالله مهنایی و ٣ محیطبان دیگر راهی منطقه شدند. سه – چهارساعت پیاده گز کردند، راه صخرهای و صعبالعبور بود و دور و نفسگیر. شکارچیان پایین تنگه بودند و محیطبانان از بالای تنگه محاصرهشان کردند و ایست دادند.
«ما مامور محیطزیستیم. محاصرهاید. راه فرار ندارید. اسلحهها رو بذارید زمین.» شکارچیان ۵ سلاح با خود داشتند: ۳، ناتو، برنو، تک لول ساچمهزنی و یک کلاشینکف. یکی از بینشان فریاد زد: «پایین نیایید وگرنه شلیک میکنیم.» از پنج محیطبان فقط سه نفر مسلح بودند، کسی به اخطارشان اعتنا نکرد و چند تیر هوایی از اسلحهها بیرون جهید اما شکارچیان که خیال تسلیمشدن نداشتند، به طرف محیطبانان تیراندازی کردند. بعد از این جواب آتش، آتش بود و ماشاالله به ۵ متری پای یکی از شکارچیان شلیک کرد تا مردان شکارچی تسلیم شوند اما نشدند. صدای گلوله بود که آهوان را میرماند و کبکها را میپراند و خرگوشها را فراری میداد.
«باید از خودمان دفاع میکردیم، طبق قانون بکارگیری اسلحه.» ماشاالله مهنایی پای یکی از شکارچیان را هدف گرفت. او مجروح شد و زمین افتاد. جواب آتش، آتش بود. شکارچی دوم دوید که اسلحه زخمی را بردارد اما گلولهای هم به پای او خورد. «چارهای نداشتیم والا کشته میشدیم. این اعمال قانون بود.» بازی آتش بعد از زخمی شدن دو شکارچی، خاموش شد. دیدهبان بیاسلحه سمت شکارچیان مجروح دوید و مشغول تیمارشان شد و از محیطبانان خواست، برای خوابیدن درگیری، از آنجا بروند. چهار شکارچی دیگر هم مشورتی درگوشی کردند و اسلحه دو زخمی را برداشتند و قصد رفتن کردند. «التماس کردیم برای انتقال زخمیها کمکمان کنند اما نماندند. آسان نبود ببریمشان پایین کوه. راه دور بود. کوه بود.» ۴٠ دقیقه بعد زخم یکیشان آرام گرفت اما دیگری از شدت خونریزی جان داد.
غروب رسیده بود و دیدهبان جمعی از طایفه شکارچی درگذشته را دید که از کوه بالا میآیند. میدانست که آنها مسلحند و اگر او را کنار جسد خویشاوندشان ببینند، میکشندش. برای همین، پیش از رسیدنشان آتش بزرگی بر پا کرد تا آنها راه را پیدا کنند و خود را به شهر رساند و عکس شکارچیان و اسلحههای جنگیشان را به پلیس داد.
«یک پایم دادگاه بود، یک پایم زندان»
ادامه ماجرا به چند جلسه بازجویی و دادگستری و اتاقک تاریک زندان ختم شد. پروندهای در دادگستری شهرستان بهبهان تشکیل شد و محیطبانان حاضر در واقعه چندین مرتبه بازجویی شدند. این میان محیطبان مهنایی، که تا شش ماه پس از آن روز، آزاد بود، با صدور کیفرخواست صادره از دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان بهبهان به اتهام قتل عمد و ایجاد جرح عمدی به زندان افتاد. شکارچیان حمل سلاح و هر تخلف دیگری را منکر شدند اما عکسها نشان میداد که شش شکارچی با صورت پوشیده کمین کردهاند با ۵ اسلحه جنگی. «۴ سال و ٢ ماه و ٢٠ روز، یک پایم دادگاه بود، یک پایم زندان. این همه زندان کشیدم، آخرش تبرئه شدم.»
بعد از چندین و چند جلسه دادگاه و بازجویی دوباره، همین عکسها در دادگاه ٣٠ فروردین ٩۴؛ یعنی ۵سال پس از واقعه، محیطبان مهنایی را از اتهام قتل و جرح عمدی تبرئه کرد و اردیبهشت پارسال دادگاه خوزستان حکم تبرئه از قتل را برای او صادر کرد اما «به جرم ضرب و جرح با اسلحه برادر مرحوم به پرداخت ١١,۵ درصد دیه و تحمل یکسال حبس تعزیری» محکوم شد و تا قطعیشدن حکم با قرار وثیقه ٢۵٠ میلیون تومانی آزاد شد.
بعد از این حکم هم در دیوان عالی کشور تأیید شد اما وثیقه همانجا ماند. دیه، وثیقه، خسارت حبس مازاد؛ هیچ حالا ماشاالله مهنایی مانده و دیه و اجاره ماهانه وثیقه و خسارت حبس مازاد بر محکومیت که هنوز به او تعلق نگرفته و دلش را پرگلایه کرده. «تمام حقالوکاله را خودم دادم، ٢٠میلیون تومان شد. درحالیکه طبق قانون، سازمان محیطزیست باید به من که مأمور او بودم، کمک میکرد که نکرد. من جز مطالبات قانونیام چیزی نخواستم. حضوری پیش خانم ابتکار رفتم و دستور پیگیری داد اما خبری نشد.» اعداد را مدام تکرار میکند؛ حکم حبس یک سال بوده و روزهایی که در زندان مانده ۴ سال و ٢ ماه و ٢٠ روز.
«یعنی ٣ سال و ٢ ماه و ٢٠ روز از حبسم اضافی بود. خودم هیچ، زن و چهار بچهام چه گناهی کردهاند؟ خانوادهام آن روزها با همان حقوق سازمان و کمک فامیل سر پا ماندند و خیلی بدبختی کشیدند. مسائل عاطفی که از سر گذراندیم قابل جبران نیست.»
این را میگوید و باز هم از هراس به زندان افتادن حرف میزند: «من برای دفاع از محیطزیست و حیاتوحش، طبق وظیفهام و آنطور که قانون دستور داده، عمل کردم. وسعم نمیرسد که ١١,۵ درصد دیه بدهم. اگر همینطور ادامه پیدا کند، به خاطر همین دیه دوباره به زندان میافتم. همه ما از محیطبانی سود میبریم، آدمها، درختها، حیوانات.»
نزدیک به ٢٠ سال از زمانی که ماشاالله مهنایی لباس خاکی محیطبانی را پوشید میگذرد اما با وجود روزهای سختی که بر او رفت، محیطبانی هنوز شغل اول و آخر او است؛ هرچند حالا در اتاقکی در اداره محیطزیست با کاغذ و قلم مشغول است و با حقوق قراردادی یکمیلیون و ١۵٠ هزار تومان روزگار میگذراند اما هنوز هم لباس خاکی محیطبانی را از هر لباسی برازندهتر میداند.