اجتماعی و فرهنگی

جواب طلب‌کاران پلاسکو را چه کسی می‌دهد؟

به گزارش پایگاه خبری شورا آنلاین ماه های متمادی کار کرده است تا انبار در فصل عرضه محصولات با کمبود مواجه نشود، کارگاه تولیدی را در جایی خارج از تهران اجاره کرده  که هزینه کاهش پیدا کند؛ در عوض واحد عرضه را در مرکزی ترین نقطه شهر حفظ کرده است؛ به سختی، با پرداخت اجاره های سنگین؛ اما حالا درست در زمانی که باید محصولات خود را برای بازار شب عید عرضه کند آتش به جان ساختمان قدیمی می افتد، برای همین است که صدای فریاد او متمایز از فریادهای دیگر است، رسا، خشمگین و ناامید.

 

از دور که نگاه می کنی به دلیل ازدحام جمعیت حرکت افراد قابل تشخیص نیست اما هرچه نزدیک تر می شوی صداها جان می گیرد." آقا لطفا بشینید سرجاتون." لطفا سکوتو رعایت کنید." اینطوری جلسه به جایی نمی‌رسه." عده‌ای روی صندلی نشسته‌اند و عده ای در مقابل محل سخنرانی سالن که به منظور برگزاری جلسه کسبه پلاسکو در نظر گرفته شده تجمع کرده‌اند، دست هایشان را روی هوا تکان می دهند و با فریاد حرف می‌زنند. چند نفری هم روی زمین به دیوار تکیه داده اند؛ در همه آنها یک چیز مشترک است، سرگردانی، بهت و پوشه هایی در دست.

 

"تا دو سال برای بازسازی این ساختمان زمان تعیین شده، تکلیف ما در این دو سال چیه؟ ما که عمر خودمونو برای این کار گذاشتیم." مرد نزدیک به ۵۰ سال دارد و همینطور که فرم را پر می کند حرف می زند:" این بحثو مطرح می کنن که بیشتر واحدها تولیدی بوده  و به همین بهانه قصد دارن که یک سوله برای انتقال کسبه به این مناطق در نظر بگیرن اما مساله اینه که بیشتر مغازه ها در کار پخش بودند."

در همین لحظه از کسبه درخواست می شود که برای ادامه جلسه کمی آرام باشند؛ اما باز هم صداها شبیه به فریاد است که کسی پشت میکروفون می گوید:" با ادامه این روند امکان ادامه جلسه وجود ندارد." همین کافی است تا کسبه عصبانی تر و بی‌قرار تر شوند. از بین فریادهایی که شنیده می شود این جمله بلندتر از بقیه است:" چرا از بنیاد کسی نیومده. مگه اون مالک نیست؟"

"به صدا و سیما چندین بار اعلام کرده‌ایم که واحدهای ما تولیدی نبود؛ بلکه پخش بوده؛ اما نمی دونم این چه اصراریه که در رسانه‌ها نشون بدن واحدها تولیدی بودن؟" ،  موهای مرد یکدست سفید است و همین طور که اصرار دارد از روی صندلی بلند شود تا بنشینم، می‌گوید:" مغازه‌ها سرقفلی بوده که ارزش اون بالای ۱ میلیارد بود؛ علاوه بر این بالای ۶۰۰ میلیون جنس در مغازه ۵۵ متری داشتم،یک سال برای شب عید تولید کردیم که در این واحدها عرضه کنیم؛ الان جایی برای عرضه نداریم،جواب طلبکارها را چه کسی می ده؟"

 

نوبت به سخنرانی رئیس اصناف می رسد و به همین خاطر جلسه چند لحظه‌ای با سکوت همراه می‌شود، لرزش دست مرد کناری در هنگام پرکردن فرمی که به آنها داده شده است مشهود است، می گوید:" نمی دونم باید به حرفشون اعتماد کنیم یا نه. شرایط خیلی سختی داریم می‌ترسیم بهمون سوله بدن که اصلا به درد کارمون نمی‌خوره؛ اما باید صبر کنیم." کمی مکث می‌کند و بعد دوباره ادامه می دهد: "از روزی که این اتفاق افتاده اجاره مغازه‌های اون نواحی بالاتر رفته، فک کنم همه چی تو کشور ما برعکسه، الان هر جای دیگه بود اجاره‌ها پایین می‌اومد، مشتری از شهرستان نمیاد ورامین جنس بخره اون می‌یاد مرکز شهر. حالا چه جور باید اون همه مشتری که سالهای طولانی جذب کردیم رو پیدا کنیم؟"

مرد جوانی دستانش را در طرف دو سر گذاشته وبه سخنران خیره شده است:"  از هفته دوم آذر سفارش‌های عید  را دریافت کردیم و در صدد بودیم اجناس را سر وقت به مشتری برسونیم اما حالا چی؟هیچ."

 

جلسه دوباره با تنش همراه می شود، درست مقابل سخنران باز هم عده‌ای تجمع کرده‌اند و با نگرانی از وضعیت خود می‌گویند. مردی می‌آید و از من کارت خبرنگاری می خواهد. مردی آهسته می‌گوید:" گفتن با خبرنگارا مصاحبه نکنید."

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا